یکی یا چندتایی؟ مسئله این است…

 نان سنگک در تنور سنگی سنتی

غروب رفتم نانوایی که دو تا سنگک بخرم. مدتی است که دیگر صف آقایان و بانوان جدا نیست. پیش‌تر شاید جدا بودن صف آقایان و بانوان توجیهی داشت: حفظ حریم خواهران و مادرانمان. اما حالا که مردان و زنان همه جا در هم می‌لولند دیگر مسخره است جدا بودن صف خانم‌ و آقا. نانوایی لواشیمان اما هنوز جدا است صف آقا و خانم‌. گاهی می‌روم نانوایی و می‌بینم ده نفر آقا توی صف ایستاده‌اند و هیچ خانمی نیست. بعد هر بار یک خانم می‌آید و همان لحظه نانش را می‌گیرد و ما همچنان باید در صف بایستیم. مسخره است…

بعضی‌ روزها هم برعکس است. می‌روم نانوایی و می‌بینم هیچ آقایی نیست و ده نفر خانم ایستاده‌اند. رویم نمی‌شود نانم را جمع کنم. خودم را می‌زنم به حواس پرتی و خودم را با گوشی موبایلم سرگرم می‌کنم که چند تا خانم نان بگیرند و بعد من نانم را جمع کنم. بعضی از فرصت استفاده می‌کنند و بلافاصله بعد از خانم قبلی شروع می‌کنند نان جمع کردن و بعضی دیگر هم مرام و معرفتشان را نشان می‌دهند و صدایم می‌زنند که آقا نوبت شماست؛ جمع نمی‌کنید؟

بگذریم. داشتم نانوایی سنگکی را تعریف می‌کردم. رفتم نانوایی. دیدم ۵ نفر در صف یدونه‌ای ایستاده‌اند و هیچ کس در صف چندتایی نیست. سریع کارتم را کشیدم و نوبتم شد! و آن مردمانی که یدونه می‌خواستند هم‌چنان در صف ایستاده بودند و صدایشان هم در نمی‌آمد…

دیدم به دور از انصاف است سوء استفاده از این سکوت و مظلومیت. من نانم را بگیرم و بروم و بندگان خدا بمانند؟

به شاطر گفتم:

این‌هایی که در صف یدونه‌ای ایستاده‌اند همه قبل از من آمده‌اند. اول نان آن‌ها را بده!

یکی از همان یدونه‌ای‌ها گفت:

نه آقا. نوبت شماست. شما بگیرید. نوبت ما هم می‌شه. دستتون درد نکنه.

داشتم به او می‌فهماندم که الآن نوبت اوست و این کار من لطف نیست و ادای حق است که یکی از پشت فریاد زد:

اگه نمی‌خوای نون بگیری، بیا عقب من بگیرم. چرا مسخره بازی در می‌آری؟

کاش می‌زدم و دندان‌هایش را خرد می‌کردم آن الاغ را…

نوشته شده در شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳



حرفی؟ سخنی؟

دوست خوبم سلام!
پیام شما در این صفحه منتشر نمی‌شه برای همین اگه دوست داری جواب پیامی که برام می‌نویسی رو بگیری حواست باشه که ایمیل معتبری وارد کنی. تنها راه ارتباطی من با شما همین ایمیلیه که اینجا وارد می‌کنی. پیشاپیش ممنونم که نظرت رو می‌گی.