عقاید یک دلقک؛ چرا وجود ترجمه های متعدد از یک کتاب برای ادبیات مضر است؟
دستهبندی: کتاب
یکی از جلسات مریض بودم و سر کلاس نرفتم. دقیقتر آنکه آن روز اصلاً به دانشگاه نرفتم و گزارش هفتهٔ قبل را هم تحویل ندادم. چند روزی از جلسهای که در آن غیبت کرده بودم گذشته بود که استاد را دیدم:
مریض بودم و نتونستم بیام جلسهٔ قبل رو.
گزارش را تحویل دادم. او هم در عوض ناز کردن که "حالا چه وقت گزارش تحویل دادنه؟" پرسید:
الآن بهتری؟
حتی غیبت آن جلسه را هم برایم ثبت نکرد:
من برات غیبت نزدم. فقط برو آزمایش رو حتماً با یک گروه دیگه انجام بده که برای امتحان به مشکل نخوری.
و در جلسهٔ آخر، جلسهٔ جبرانی، پرسید:
اون جلسه که نبودی رو بلدی دیگه؟ میخوای انجامش بدیم؟
آزمایشگاه فیزیک دو بیشک بهترین درس دورهٔ کارشناسی بود.
اما رتبهٔ دوم در به یاد ماندنیترین کلاسهای کارشناسی میرسد به خانم دکتر و درس شیرین آشنایی با ادبیات فارسی.
ساعت ۷:۳۰ صبح با انرژی فراوان، انگار چیزی مصرف کرده باشد، وارد کلاس میشد و ازمان میخواست که شعر بخوانیم. همه سکوت میکردیم و او هم در مواجهه با تعدادی مردهٔ متحرک، دانشجویانی بیروح، خودش شروع میکرد به شعر خواندن.
شعر نمیخواندیم اما نوبتی یک کتاب معرفی میکردیم که مثلاً همدیگر را با آثار ارزشمند ادبیات بیشتر آشنا کنیم. کسی هم پیش خودش فکر نکند که این کار را برای گرفتن نمرهٔ تشویقی انجام میدادیم که این کار را فقط به عشق ادبیات انجام میدادیم.
به همین شکل یک نیمسال بدون اضطراب را با خانم دکتر تجریه کردیم و دست آخر هم ادبیاتِ ۲۰ میان بقیهٔ عمومیهایی که در محدودهٔ ۱۳-۱۴ بودند عجیب میدرخشید.
پیشتر، وقت خواندن خداحافظ گاری کوپر نوشتم و گله کردم از وضع چاپ و نشر در ایران. این یکی هم شبیه به همان است: گله از وضع نشر. این بار اما سعی کردهام محکومان جدیدی بیابم غیر از مترجم و ناشر.
بعد از تمام شدن دانشگاه، تقریباً همهٔ کتابها و جزوات مانده از آن دوره را از قفسهٔ کتابم بیرون کشیدم. از محدود چیزهایی که نگهداشتم جزوهٔ آشنایی با ادبیات فارسی بود که هیچ دلم نیامد توی قفسهام نباشد. هنوز هم دارمش و گاهی نگاهش میکنم و یاد خانم دکتر میکنم!
در لابهلای این جزوهٔ چاپی یادداشتهایی نوشتهام از صحبتهای خانم دکتر. صحبتهایی که جزئی از درس نبودند و به عنوان اطلاعات بهدردبخور مطرح میشدند. برای مثال:
از کنار خیابان کتاب نخرید! از انتشارات نامعلوم کتاب نخرید. از مترجم نامعلوم کتاب نخرید. از این کتابهای کپی نخرید!
دلیلش هم واضح است: کتابهایی که میفروشند کیفیت مطلوبی ندارند. من هم حقاً نخریدم. هر که هم خرید تذکر دادم که نخرد.
اکثریت قریب به تمام کتابهای کتابخانهام را کتابهای تألیفی فارسی تشکیل میدهد. قصد و غرضی هم در میان نبوده. طی سالها آنها را مفیدتر یافته بودم.
اما حالا مدتیاست کمی بیشتر گره خوردهام به داستانهای ترجمهای. همیشه هم سعی کردهام از ناشر معتبر و مترجم نامآشنا بخرم.
از بچگی یک جمله در گوشم صدا میکند:
ایرانیها توی دوبله قویان.
این که این جمله چهقدر درست باشد را نمیدانم اما تجربه ثابت کرده که هیچ وقت یک فیلم دوبله شده به دلیل ضعف دوبله آزارم نداده است و حالا بیشترِ داستانهای ترجمهای به دلیل ضعف نگارش حالم را بهم میزنند.
این را وقتی بیشتر میفهمم که بلافاصه بعد از یک کتاب تألیفی فارسی، یک کتاب ترجمهای شروع میکنم و یا بالعکس بعد از تمام شدن یک کتاب ترجمهای یک کتاب تألیفی را. دو تا از جدیدترین نمونهها هم خداحافظ گاری کوپر بود بعد از رهش امیرخانی و سالاریهای بزرگ علوی بعد از عقاید یک دلقک با ترجمهٔ سارنگ ملکوتی. و حالا هم واهمه دارم از شروع کردن صد سال تنهایی با ترجمهٔ کاوه میرعباسی که نکند این یکی هم ناامیدم کند.
اولین مقصر این داستان هم مترجم و ناشر هستند. مترجمی که اگر چه شاید محکوم بوده به خوب عمل نکردن اما در هر صورت این چیزی از خوب عمل نکردن او نمیکاهد!
اما دیگر چه کسی محکوم است؟
بیایید برگردیم به روزی که عقاید یک دلقک را از دیجیکالا سفارش دادم. کافی است عقاید یک دلقک را جستجو کنید تا ببینید دیجیکالا این کتابها را میفروشد:
- عقاید یک دلقک نشر الینا ( این کتاب روی جلدش نام مترجم ندارد!)
- عقاید یک دلقک نشر نگاه ترجمه سارنگ ملکوتی
- عقاید یک دلقک نشر چشمه ترجمهٔ محمد اسماعیل زاده
- عقاید یک دلقک نشر آتیسا ترجمهٔ رضا زارع و مرتضی سعیدی تبار
- عقاید یک دلقک نشر ماهی ترجمهٔسپاس ریوندی
- عقاید یک دلقک نشر نگین ایران ترجمهٔ افسانه شیرانی
- عقاید یک دلقک نشر پارس ترجمهٔ رضا زارع و مرتضی سعیدی تبار
- عقاید یک دلقک نشر نیک فرجام ترجمهٔ زهرا صادقی
- عقاید یک دلقک نشر علمی و فرهنگی ترجمهٔ شریف لنکرانی
- عقاید یک دلقک نشر باران خرد ترجمهٔ مینا امیری
- عقاید یک دلقک نشر به سخن ترجمهٔ مهدی افشار
- عقاید یک دلقک نشر کارگاه فیلم و گرافیک سپاس ترجمهٔ فریده فتوحی
- عقاید یک دلقک نشر آسمان علم ترجمهٔ رضا زارع
- عقاید یک دلقک نشر آسو ترجمهٔ لیلا مدیر و آیدا سماواتی
- عقاید یک دلقک نشر پر ترجمهٔ رضا زارعی و مرتضی سعیدی تبار
- عقاید یک دلقک نشر نداری معاصر بامشاد متین شاد
- عقاید یک دلقک نشر آندیا گستر ترجمهٔ الهام امیری زاده
- عقاید یک دلقک نشر یوشیتا ترجمه طیبه احمدوند
- عقاید یک دلقک نشر آزرمیدخت ترجمهٔ رضا زارع و مرتضی سعیدی تبار
- عقاید یک دلقک نشر سبو ترجمهٔ رضا زارع
- عقاید یک دلقک نشر آیین شریعت ترجمهٔ مسعود قاسمی
- عقاید یک دلقک نشر پرتوآ ترجمه شکوفه بابازاده
- عقاید یک دلقک نشر میلاد ترجمهٔ فرزام حبیبی اصفهانی
- عقاید یک دلقک نشر بسیم کوثر ( این کتاب روی جلدش نام مترجم ندارد!)
- عقاید یک دلقک نشر جامی ترجمهٔ شریف لنکرانی
- عقاید یک دلقک نشر دبیر ترجمهٔ اسماعیل قهرمانی پور
- عقاید یک دلقک نشر زرین کلک ترجمهٔ بامشاد متین شاد
- عقاید یک دلقک نشر فانوس دانش ترجمهٔ رضا زارع
- عقاید یک دلقک نشر راه معاصر ترجمهٔ آیدا زنگ زرین
- عقاید یک دلقک نشر مطلب سبز ترجمهٔ یاسمن جهانی
- عقاید یک دلقک نشر آوای مهدیس ترجمهٔ حسن نامجو
فهرست بالا نشان میدهد همین حالا که دارم این نوشته را مینویسم بیش از ۳۰ نشر در حال فروش کتاب عقاید یک دلقک هستند.
وقتی خواستم این کتاب را سفارش دهم اولین انتخابم ترجمهٔ محمد اسماعیلزاده بود از نشر چشمه اما چون ترجمهٔ سارنگ ملکوتی از نشر نگاه قیمتی در حدود نصف ترجمهٔ نشر چشمه داشت ترجیح دادم صرفهجویی اقصادی کرده و از نشر نگاه بخرم. باید توضیح بدهم که حتی اگر نشر آزرمیدخت کتابش را به قیمتی خیلی ارزانتر هم میفروخت باز آن را نمیخریدم. قیمت اگر چه بیتأثیر نیست اما همه چیز هم نیست.
تعددد ناشران سبب میشود که:
- بازار بسیار رقابتی باشد. هر انتشارات باید تمام سعیاش را بکند که کتاب را به کمترین قیمت ممکن عرضه کند تا در این بازار رقابتی جا نماند.
- هر نشر سهم پایینی از فروش خواهد داشت. برای مثال تیراژ عقاید یک دلقک نشر نگاه ۳۰۰ نسخه در هر چاپ است.
حالا فرض کنید همین انتشارات نگاه تصمیم بگیرد در ترجمهٔ کتاب بازنگری کند. برای یک بازنگری حداقلی باید یک نیروی باتجربه و متخصص استخدام کند و این نیرو ۱۵ روز تماموقت کار کند و مثلاً ۱۰ میلیون تومان دستمزد بگیرد و در نهایت ناشر این ۱۰ میلیون تومان را در ۳۰۰ جلد کتاب تقسیم کند و هر جلد کتاب ۳۳ هزار تومان گرانتر برای خریدار آب بخورد و این یعنی جا ماندن از بازار رقابتی فروش. بعد هم دوباره کتاب پر از اغلاط متعدد باشد و انتشارات برای چاپ بعدی مجبور شود نیروهای بیشتری به کار گیرد و هزینهٔ بیشتری کند و در نهایت کتاب گرانتری عرضه کند که با چند بار تکرار این داستان کمکم مجبور میشود انتشارات را تعطیل کند.
این یعنی در خیل مترجمان و ناشران بیسوادی که بویی از هنر و ادبیات نبردهاند، اگر کسی بخواهد درست کار کند بازار خراب نشر و وضعیت نابسامان اقتصاد این اجازه را به او نخواهد داد.
و این متفاوت است با کتابهای تألیفی. در بازار کتابهای تألیفی آن اندازه نویسندگان ادیب و اسم و رسم دار و عناوین درجهٔ یک داریم که دیگر جایی برای خودنمایی کارهای ضعیف باقی نمیماند. اگرچه هنوز هم هستند کسانی که کتاب ضعیف مینویسند و ناشرانی از آنها ضعیفتر که همان کتابهای ضعیف را ناویراسته چاپ میکنند اما وجود چنین کتابهایی کمتر آسیب زننده است. کمتر کسی پیدا میشود که حاضر بشود پول بدهد برای کتابی ناآشنا از یک نویسندهٔ ناآشنا که تعریفی هم از آن نشنیده است. اما اسم فئودور داستایوفسکی روی جلد کتاب خیلی راحت میتواند باعث بشود که کسی یک ترجمهٔ ناویراسته و ضعیف را بخرد.
برای حل این نابسامانی اول از همه مسئولین باید به فکر میبودند که کار به اینجا نمیرسید که ۳۰ انتشارات یک عنوان را به چاپ برسانند که متأسفانه نبودند و نیستند.
و حالا با این شرایط تنها راه چاره گوش سپردن به توصیهٔ خانم دکتر است:
از کنار خیابان کتاب نخرید! از انتشارات نامعلوم کتاب نخرید. از مترجم نامعلوم کتاب نخرید. از این کتابهای کپی نخرید!
دستهبندی: کتاب
نوشته شده در شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
حرفی؟ سخنی؟
دوست خوبم سلام! پیام شما در این صفحه منتشر نمیشه برای همین اگه دوست داری جواب پیامی که برام مینویسی رو بگیری حواست باشه که ایمیل معتبری وارد کنی. تنها راه ارتباطی من با شما همین ایمیلیه که اینجا وارد میکنی. پیشاپیش ممنونم که نظرت رو میگی.