صد سال تنهایی؛ در ستایش ترجمه کاوه میرعباسی از شاهکار گابریل گارسیا مارکز

دسته‌بندی: کتاب

 کتاب صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز ترجمهٔ کاوه میرعباسی انتشارات کتاب‌سرای نیک

در نوشته‌های قبلی نقد‌هایی نوشتم بر کتاب‌های ترجمه‌ای در بازار چاپ و نشر کتاب و اشاره‌ای کردم به ترجمه‌های ضعیف خداحافظ گاری کوپر و عقاید یک دلقک.

این‌بار اما پس از خواندن ۴۸ صفحه از صد سال تنهایی با ترجمهٔ کاوه میرعباسی تصمیم گرفتم برای نوشتن یک تعریف و تمجید تا آخر داستان صبر نکنم.

صد سال تنهایی اثر معروف گابریل گارسیا مارکز کلمبیایی را نخستین بار مرحوم بهمن فرزانه در سال ۱۳۵۳ به فارسی برگرداند. ظاهراً از بعد از انقلاب اسلامی این ترجمه دیگر چاپ نشد. عدم تجدید چاپ این ترجمه فرصتی شد برای عده‌ای که بیایند و از شرایط موجود بهره ببرند و ترجمه‌های خودشان را عرضه کنند. ترجمه‌هایی که به گفته اهل فن بیش‌تر آنها (شما بخوانید همهٔ شان) رونویسی‌هایی بوده‌اند از ترجمهٔ مرحوم بهمن فرزانه.

در همین سال‌ها کاوه میرعباسی تصمیم می‌گیرد که ترجمهٔ‌ای نو از صد سال تنهایی را آغاز کند. پیش از تمام شدن کار ترجمه، ترجمهٔ بهمن فرزانه بعد از سی و اندی سال با حذفیاتی در سال ۱۳۹۱ دوباره چاپ می‌شود. جناب بهمن فرزانه معتقد بوده‌اند که چیدن چند شاخ برگ از این درخت تنومند چندان آسیب و صدمه‌ای به آن وارد نمی‌کند و به همین دلیل به چاپ مجدد کتاب رضایت دادند. اطلاع دقیقی ندارم ولی شاید در چاپ‌های پس از سال ۱۳۹۱ کتاب دچار حذفیات بیشتری نیز شده باشد که هیچ معلوم نیست باز هم آسیبی بدان درخت تنومند نرسیده باشد.

مدتی پس از آن نیز ترجمهٔ کاوه میرعباسی چاپ و وارد بازار می‌شود.

در تمام سال‌هایی که ترجمهٔ بهمن فرزانه چاپ نمی‌شد و حتی حالا که چاپ می‌شود خیلی راحت می‌توان در بین دستفروش‌های میدان انقلاب افست‌هایی از روی نسخهٔ بدون حذفیات پیش از انقلاب‌ را پیدا کرد. نزدیک به ده سال است که همیشه با خودم فکر می‌کردم که اگر روزی قصد صد سال تنهایی کردم کدام یکی را برگزینم؟ چاپ قانونی دارای حذفیاتی که البته هیچ وقت نفهمیدم چه اندازه است و یا از این‌هایی که کنار خیابان می‌فروشند و حذفیات ندارد!

چندی پیش وقتی قصد صد سال تنهایی کردم به پیشنهاد یکی از دوستان ترجمهٔ کاوه میرعباسی را خریدم.

من کتاب را به زبان‌های دیگر ندیده‌ام. ترجمهٔ‌های دیگر فارسی را هم نخوانده‌ام. به همین علت نه می‌توانم مقایسه کنم و ادعا کنم که ترجمهٔ کاوه میرعباسی بهترین ترجمه است و نه حتی می‌توانم مطمئن باشم که این ترجمه ترجمه‌ای بدون تحریف باشد. حتی از حجم سانسور‌های کتاب هم اطلاع دقیقی در دسترس نیست. اما با توجه به بعضی از مواردی که در همین ۴۸ صفحه دیدم به نظرم می‌آید که کتاب دچار سانسور شدیدی نشده باشد که اگر این چنین بود باید خیلی از مواردی که در ۴۸ صفحه ابتدایی آمده‌اند حذف می‌شدند. جایی در کتاب می‌خوانیم:

یک شب، اورسولا، موقعی که او لباسش را در می‌آورد تا بخوابد، وارد اتاقش شد و احساسی مبهم را تجربه کرد، آمیزه‌ای از شرم و رقت: بعد از شوهرش، اولین مردی بود که لخت می‌دید، و طبیعت برای تجهیزش در زندگی چنان سنگ تمام گذاشته بود که به نظر مادرش غیر عادی آمد... در آن ایام زنی شاد و سرزنده، بی‌پروا در صحبت و هوس انگیز به منزلشان رفت و آمد داشت ... اورسولا راجع به پسرش با او حرف زد. خیال می‌کرد آن بزرگی بی‌تناسب چیزی است غیر عادی ... زن خنده بلندی سر داد: "درست برعکس. خیلی بهش خوش می‌گذرد."

کمی جلوتر همان زن با پسرک خلوت می‌کند:

ناغافل دستش را جلو برد و لمسش کرد. به راستی جا خورد و بی‌اختیار گفت: "وای! چه شاخ شمشادی!"

و چند صفحه بعد وقتی پسرک به خانهٔ زن می‌رود می‌خوانیم:

... خودش را به آن دست سپرد و بی‌رمق و بد حال اجازه داد او را به مکانی بی‌شکل ببرد که آنجا لباس‌هایش را از تنش در آوردند و مثل یک گونی سیب‌زمینی جا‌به‌جایش کردند و این طرف و آن طرف انداختند، در تاریکی نفوذناپذیری که بازوهایش زیادی می‌‌آمدند ... و آنجا سعی می‌کرد چهرهٔ زن را به یاد بیاورد و به جایش سیمای اورسولا در ذهنش جان می‌گرفت، به شکلی مبهم آگاه بود دارد کاری را می‌کند که از خیلی وقت پیش مشتاق بود بتواند بکند، اما هرگز مجسم نکرده بود که در واقعیت بتواند انجامش بدهد ...

و چند صفحه جلوتر کار یکسره می‌شود:

... بهش گفت: "حالا دیگه یک مرد تمام عیار شده‌ای". و چون او منظورش را نفهمید، کلمه به کلمه برایش توضیح داد: "قرار است بچه دار بشوی."

همان طور که با هم دیدیم با یک متن روان مواجه‌ایم. چیزی که این روزها به سختی پیدا می‌شود.

واقعاً باید تبریک گفت به کاوه میرعباسی برای این ترجمهٔ خواندنی و همچنین به کتاب‌سرای نیک برای چاپ این کتاب.

صد سال تنهایی دومین کتابی است که از انتشارات کتاب‌سرای نیک می‌خرم. پیش‌تر از انتشارات کتاب‌سرای نیک، با آخرین نفس‌هایم لوئنس بونوئل را با ترجمهٔ علی امینی نجفی خوانده بودم که آن نیز حدیث مفصلی دارد و نقدی جدا می‌طلبد.

گفتگو با کاوه میرعباسی دربارهٔ صد سال تنهایی
دربارهٔ انتشار صد سال تنهایی بهمن فرزانه

دسته‌بندی: کتاب

نوشته شده در پنج‌شنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳



حرفی؟ سخنی؟

دوست خوبم سلام!
پیام شما در این صفحه منتشر نمی‌شه برای همین اگه دوست داری جواب پیامی که برام می‌نویسی رو بگیری حواست باشه که ایمیل معتبری وارد کنی. تنها راه ارتباطی من با شما همین ایمیلیه که اینجا وارد می‌کنی. پیشاپیش ممنونم که نظرت رو می‌گی.