خاطرات خدمت سربازی؛ سلام عزیزم
دستهبندی: خدمت نوشت
عشق میکنم وقتی این تازه سربازهای نوزده بیست ساله میآیند و با لبخندی که بر لب دارند سلام میکنند و احترام میگذارند. من هم از روی صندلیام نیمخیز بلند میشوم و با لبخندی میگویم: سلام عزیزم. این را از فرماندهای یاد گرفتم که هر وقت وارد اتاقش شدیم برایمان از جا بلند شد. حالا خوشحالم از این که آن قدر خوب بودهام که با هجده نوزده ماه خدمت و ارشدیت شدهام بهترین دوست این تازه سربازها.
تازه که آمده بودم سعی میکردم به همه احترام بگذارم. فقط چند نفری که لیاقت نداشتند را از این احترام نظامی محروم کرده بودم. همهٔ سربازها و گروهبانها و بقیهٔ کارکنان. یادم است که چند تا از سربازها سرم داد و بیداد راه میانداختند که چرا به این گروهبانهای آشخور احترام میگذارم. اما من کار خودم را میکردم.
حالا البته دیگر مثل قبل حوصله ندارم که برای همه احترام بگذارم. توجیهی هم ندارد. کسی هم دیگر دنبال احترام من نیست. همه میدانند که به اندازه کافی برایشان احترام قائل هستم.
پاسبخشهای قبلی معمولاً مقداری وحشی بودند. نمیدانم چرا. شاید پیش خودشان فکر میکردند که اگر وحشیگری نکنند کار جلو نمیرود. چه اندازه ما را اذیت کردند. حالا شرایط بهتر است. نه این که من بگویم خوب باشد. واقعاً همه راضی هستند. چند تا پاسبخش خوب داریم. یکی هم خود من. همه چیز روی نظم جلو میرود تا جای ممکن اهل وحشیگری هم نیستم. این تازه سربازهایی هم که بیشتر پاسداری میدهند همهشان مثل برادرم هستند. هم من دوستشان دارم و هم آنها مرا. یکیشان که غیبت میکند چقدر جای خالیاش را حس میکنم و یا یک شیفت که بیشتر استراحت میکنم چقدر دلم برایشان تنگ میشود.
در بین این تازه سربازها با همین صفرهای سردوشی دار کم سن و سال راحتترم. کار کردن با آنهایی که سنشان بالاتر است - حالا یا درس خواندهاند و درجه دار و افسرند و یا صفرند و دیر آمدهاند خدمت - کمی سختتر است.
قند توی دلم آب میشود وقتی اینها دورم میچرخند و لبخند به لب دارند و با من راحتند. حالا دیگر خیلی از خدمتم باقی نمانده و میدانم بعد از پایان خدمت دلم برای همهٔ این روزهای شیرین تنگ میشود. چیزی که وقتی به بقیه میگویم باور نمیکنند:
تو هم حالت خوش نیست! دلت برای چه چیزِ این خدمت تنگ میشه؟!
راستش با همه احترام و صمیمیتی که بین من و این تازه سربازها هست، به اندازهٔ کافی پایه باز هستم. نه باسنم را میدهم کسی بشوید و نه حتی ظرفم را. خودم برای خودم غذا میگیریم و خودم برای خودم آب میآورم. اما نمیتوانم بین یک تازه سرباز و کهنه سرباز تفاوتی قائل نشوم.
در این میان فقط یک نفر است که راضی نیست. نمیدانم چرا! کِرْم دارد شاید. فرمانده قرارگاه. فرماندهی که تا حالا نبوده و حالا آمده و میگوید:
چه معنی میدهد که مکانهای پستی بهتر را بدهیم به کهنه سربازها و برجکهای سخت تر را بدهیم به تازه سربازها. همه چیز باید چرخشی باشد! چرا کهنه سرباز را بگذاریم پاسبخش؟ کی گفته همچین چیزی را؟ هر که درجهاش بالاتر باشد پاسبخش باشد.
کهنه سربازهای صفر را از پاسبخشی آورد. درجه دارها را به خط کرد. رو به یکی از آنها:
تو پاسبخشی!
با این که درجه دار بود اما او هم میفهمید که همان شرایط قبلی بهتر است. قبول نکرد. فرمانده قرارگاه رو به درجه دار دیگری کرد و گفت:
تو پاسبخشی!
این یکی هم همانند قبلی امتناع کرد. فرمانده عصبانی شد و فریاد کشید:
اگر این جوری کنید مجبور میشم اینهایی که تازه آمدهاند را بگذارم پاسبخش!
همه لال شدند و جوابی ندادند و فرمانده کار خودش را کرد.
ما رسم داشتیم تا موقعی که تعداد ماه های خدمت را میشد با دست نشان داد باید با دست نشان میدادیم. بعد از ده ماه اگر کسی میپرسید چند ماهی تازه اجازه داشتیم بگوییم ده ماه. حالا فرمانده یکی را گذاشته پاسبخش که تعداد روزهای خدمتش را هم نمیتواند بگوید. باید با دست نشان دهد.
اما من دلم تنگ میشود. برای همهٔ این سربازهای دوست داشتنی: برای تازه سربازهایی که با هم شیفت میدهیم و برای کهنه سربازهایی که با هم انتهای آسایشگاه را قرق کردهایم و با سیبزمینی پختهٔ سازمانی برای خودمان الویهٔ یتیمی درست میکنیم و به ویژه برای جانشین گردان. جانشین گردانی که تا همین چند روز پیش لوحه نگهبانی را مینوشت و وقتی که در یک جلسه فرماندهٔ یگان به بدترین شکل ممکن خرابش کرد که چرا صفرها را میگذاری ارشد در جواب او گفت:
من نمیتوانم به کسی که هنوز امتحانش را پس نداده مسئولیت بدهم.
دوست دارم روز آخر با لباس شخصی بروم برایش پا بکوبم و تشکر کنم از همهٔ زخم زبانها و بیاحترامی هایی که برای ما تحمل کرد. کاری که در لباس نظام هیچ وقت انجامش ندادم.
دستهبندی: خدمت نوشت
نوشته شده در یک شنبه ۳ دی ۱۴۰۲
حرفی؟ سخنی؟
دوست خوبم سلام! پیام شما در این صفحه منتشر نمیشه برای همین اگه دوست داری جواب پیامی که برام مینویسی رو بگیری حواست باشه که ایمیل معتبری وارد کنی. تنها راه ارتباطی من با شما همین ایمیلیه که اینجا وارد میکنی. پیشاپیش ممنونم که نظرت رو میگی.