کم گوی و گزیده گوی چون دُر

یک طرح ساده مینیمال

عمده افرادی که نوشته‌هایشان را دنبال می‌کنم کسانی هستند که کم اما به‌جا می‌نویسند. برای مثال مهدی صادقی در طول ده سال یعنی از ۱۳۹۳ تا ۱۴۰۳ مجموعاً نود و چند یادداشت نوشته است و آرش طاهر در طول شاید نزدیک نُه سال در مجموع چهل و چند یادداشت.

از نظر من همان طور که یک نوشتهٔ به‌دردبخور بهتر است از هزار نوشتهٔ شر و ور، به همان اندازه هم یک مخاطب خوب بهتر است از هزار نفری که روزانه موتورهای جستجو به اینجا سرازیر می‌کنند و معلوم نمی‌شود کِی می‌آیند و کِی می‌روند.

من می‌توانم هزار یادداشت بی‌کیفیت دربارهٔ موضوعات پرطرفدار بنویسم و روزانه هزاران نفر از طریق گوگل وارد سی‌بیا بشوند اما این چیزی نیست که راضیم کند. همیشه وقتی به آمار نگاه می‌کنم آنچه سر ذوقم می‌آورد بازدیدکننده‌ای است که بعد از ورود با فاصله‌های زمانی منطقی، یعنی چیزی در حدود پنج تا ده دقیقه (که برای مطالعهٔ بیش‌تر یادداشت‌هایم کافی است)، صفحاتی از سی‌بیا را باز کرده است و این نشان از آن دارد که یادداشت‌های سی‌بیا را دوست داشته‌ است. گاهی مجموع زمانی که بعضی از آنها در سی‌بیا سپری کرده‌اند به چهل دقیقه می‌رسد و این واقعاً عالی است. البته در موارد خیلی کمتری بعضی از آن‌ها بعد از چند روز دوباره به سی‌بیا آمده‌اند و چند یادداشت دیگر هم خوانده‌اند که این یکی خیلی خیلی عالی‌تر است.

من خودم روزانه بارها به کمک گوگل جستجوهایی انجام می‌دهم و وارد سایت‌هایی می‌شوم اما در این میان تنها تعداد محدودی مرا در خودشان نگه داشته‌اند. من همیشه دوست داشتم که یکی از این‌ها باشم و برای رسیدن به این هدف لازم دارم که یادداشت‌های بهتر و باکیفیت‌تری بنویسم و به‌علاوه یادداشت‌های بد ننویسم!

بالاتر نوشتم یک مخاطب خوب بهتر است از … اما این جمله نیاز به تجدید نظر دارد. استفاده از لفظ مخاطب برای اشاره به افرادی که نوشته‌های سی‌بیا را می‌خوانند را دوست ندارم. من در دنیای واقعی هم هیچ‌گاه خودم را در مقام متکلم ندیده‌ام که نفر روبرویی را مخاطب بنامم. همیشه دوستانی داشته‌ام که از تجربه‌هایشان بهره برده‌ام و گاهی نیز دوست داشته‌ام که تجربه‌هایم را با آن‌ها در میان بگذارم. اینجا هم مثل آن بیرون است. فرقی نمی‌کند. یادداشت‌هایی می‌نویسم تا تجربیاتم را با دوستانی که دارم و دوستانی که بعداً به واسطهٔ همین جا پیدا خواهم کرد در میان بگذارم.

انسان ذاتاً اجتماعی است و برای بقای حیات خود نیاز به تعامل با هم‌نوعان دارد. برای حفظ این تعامل در دنیای بیرون معمولاً نکاتی را رعایت می‌کنیم. هر حرفی را هر جایی نمی‌زنیم! لباسی می‌پوشیم که مقبول باشد. عطر می‌زنیم. سعی می‌کنیم چیزهای جدید یاد بگیریم تا هم‌نوعانمان از معاشرت با ما احساس خستگی نکنند.

دنیای مجازی هم عیناً مانند آن بیرون است با این تفاوت که نکاتی را که رعایت می‌کنیم تا حدی متفاوت است با آنچه در بیرون رعایت می‌کنیم. مثلاً مهم نیست که هنگام نوشتن زیرپیراهن نپوشیده باشیم، عطر زده باشیم، دهانمان بو ندهد و …

پس چه چیزی مهم است و وقتی به واسطهٔ جستجو در گوگل وارد سایت شخصی کسی می‌شوم چه مواردی مرا جذب می‌کند؟ (ترتیب این موارد به معنای اولویت و اهمیت آن‌ها نیست.)

ظاهر سایت

از نگاه من سایت شخصی باید ساده باشد. شاید در مواجهه با سایت مهدی صادقی اولین موردی که برایم جذاب بود همین طراحی مینیمال وب سایت بود که البته این نگاه تا حدودی در همهٔ‌ وجود مهدی وجود دارد. فهرستی از نوشته‌ها و یک صفحهٔ ساده برای هر نوشته درست همان چیزی که مهدی صادقی دارد و من هم شاید با نگاه به او برای سی‌بیا ساخته‌ام برای هر سایت شخصی کافی است.

شیوهٔ انشا و خصوصیات زبانی

گاهی اوقات با نوشته‌هایی روبرو می‌شوم که به شدت درهم و برهم هستند. این دست نوشته‌ها هر چند حاوی اطلاعات مفیدی باشند اما هیچ نمی‌ارزند. در دنیای امروز آن کسی برنده است که مطالب را شیواتر و شیرین‌تر بیان کند. به‌علاوه که در مورد مکتوبات یک نوشتهٔ تمیز و سالم نشان از آن دارد که نگارنده برای انتشار آن زمان گذاشته است و برای فهم و شعور مخاطب هم ارزش قائل است که ناویراسته نوشتن آسان‌تر است و گوگل هم تفاوتی میان این دو نمی‌گذارد.

بار علمی

خیلی عذر می‌خواهم ولی واقعیت این است که گُه را هر چه آرایش کنی باز هم گُه است. نوشته باید حاوی مطالب ارزشمندی باشد که در خواننده مؤثر بیفتد. یادم می‌آید اول راهنمایی تصمیم گرفتم روزنوشت بنویسم. یک هفته‌ای نوشتم و یادداشت‌هایم تقریباً این شکلی بودند:

شنبه: امروز ساعت ۶ از خواب بیدار شدم. ساعت ۷ به سوی مدرسه حرکت کردم. زنگ اول با آقای امر کلاس داشتیم. زنگ دوم با آقای زید کلاس داشتیم. ناهار ساندویچ کذا خوردم و ...

یکشنبه: امروز ساعت ۶ از خواب بیدار شدم. ساعت هفت و ده دقیقه به سوی مدرسه حرکت کردم. زنگ اول با آقای فلان کلاس داشتیم. زنگ دوم با آقای بهمان کلاس داشتیم. ناهار کذا‌پریم خوردم و ...

بعد هم خودم فهمیدم که چه یادداشت‌های حال‌به‌هم‌زنی نوشته‌ام. همهٔ‌شان را پاره کردم و دیگر ننوشتم. برای یادداشت مفید و مؤثر نوشتن لازم نیست که مرزهای علم را جابجا کنی. گاهی از همین تجربیات روزانه چیزهایی در می‌آید که واقعاً عالی است. مثلاً مهدی صادقی خیلی وقت‌ها از تجربیات نه چندان پیچیده‌ای که با آنها درگیر بوده و حلشان کرده نوشته و همین یادداشت‌ها همیشه برای من مفید بوده‌اند.

انگیزهٔ نویسنده

من همیشه ترجیح می‌دهم برای حرف زدن دربارهٔ مشکلاتم پیش اکبرآقا مرغ‌فروش بروم تا مشاور و روان‌شناس. دلیلش هم واضح است. اکبرآقا از روی محبت به حرف‌هایم گوش می‌دهد و دل‌سوزانه راهنمایی می‌کند اما مشاور و روان‌شناس من را به چشم یک بسته پول نگاه می‌کند. البته همهٔ‌شان این‌جور نیستند ولی غالباً به همین نحو است.

همیشه بعضی از آدم‌ها از روی صفا و صمیمیت ارتباط برقرار می‌کنند، از کمک کردن به دیگران لذت می‌برند و خلاصه در ارتباط‌هایشان منفعت مادی را در نظر ندارند اما بعضی دیگر به اطرافیانشان به چشم نردبانی که برای موفقیت باید از آن‌ها بالا رفت می‌نگرند. پی بردن به این موضوع خیلی حسی است و نیاز به تجربه دارد اما واقعیت این است که هر چه هم مجرب باشی همیشه هست کسی که ماهرانه‌تر رفتار کند و تو را بفریبد. در دنیای مجازی هم درست مثل دنیای حقیقی بعضی از روی محبت می‌نویسند و از نوشتن و کمک کردن به دیگران لذت می‌برند اما بعضی هدفی دیگر دارند. من با آدم‌هایی که به دنبال هدفی دیگر می‌نویسند و به من هم به چشم دیگری می‌نگرند خیلی سخت ارتباط برقرار می‌کنم حتی اگر خوب بنویسند که معمولاً با تعریف من از خوب حتی خوب هم نمی‌نویسند.

داستان چیست؟

شخصی با جستجو در گوگل وارد سی‌بیا می‌شود. تمام مواردی که گفتم از ظاهر سایت، شیوهٔ‌ انشا، بار علمی و انگیزهٔ نویسنده ممکن است او را به خود جذب کند. بعد او کنجکاو می‌شود که با سی‌بیا بیش‌تر آشنا بشود. به صفحهٔ اصلی سی‌بیا می‌رود و با فهرستی از نوشته‌ها روبرو می‌شود. اینجا همان جایی است که کم گوی و گزیده گوی چون در به کار می‌آید. او با نگاه به عناوین تصمیم می‌گیرد یکی دیگر از یادداشت‌های مرا بخواند. او اگر این یادداشت را دوست نداشته باشد به احتمال زیادی برای همیشه از سی‌بیا می‌رود. البته دوست داشتن دوست داشتن در اینجا معنای کمی متفاوتی دارد. گاهی کسی یادداشتی را می‌خواند و حس می‌کند که یادداشت خوبی است اما در آن لحظه به دلایلی آن یادداشت به کارش نمی‌آید. مثلاً ممکن است یادداشت خیلی تخصصی باشد و خواننده با آن حوزه آشنایی نداشته باشد یا یادداشت در حوزه‌ای باشد که او علاقه‌ای ندارد. اگر این چنین باشد خواننده سعی می‌کند یادداشت‌های بیش‌تری بخواند تا یادداشت‌های متناسب با خودش را پیدا کند.

چرا این یادداشت را نوشتم؟

در این کمتر از یک سال نزدیک به یک‌صد یادداشت نوشته‌ام که باید اعتراف کنم بعضی‌ از آن‌ها را خودم هم دوست ندارم یعنی کیفیت مطلوبی ندارند. من برای ادامهٔ بقا نیاز دارم که یادداشت‌های بی‌کیفیت را پاک کنم یا حداقل آن‌ها را از فهرست اصلی حذف کنم که خیلی در دسترس نباشند و به‌علاوه سعی کنم یادداشت‌های باکیفیت‌تر و بهتری بنویسم که ارزشمندتر باشد.

نوشته شده در جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳



حرفی؟ سخنی؟

دوست خوبم سلام!
پیام شما در این صفحه منتشر نمی‌شه برای همین اگه دوست داری جواب پیامی که برام می‌نویسی رو بگیری حواست باشه که ایمیل معتبری وارد کنی. تنها راه ارتباطی من با شما همین ایمیلیه که اینجا وارد می‌کنی. پیشاپیش ممنونم که نظرت رو می‌گی.