یک دلخوشی کوچک
صبح که از خواب بیدار شدم عزیز نشسته بود پای اجاق و داشت روی ساج نان میپخت. بدو رفتم سمت اجاق و نشستم کنار عزیز. صورتش را بوسیدم و سلام کردم. با خنده اشاره کرد به نانی که در حال پختن بود:
ببینش! مخصوص خودت درست کردم. بخور ببین چی پختم...
چه کیفی میداد عطر نان تازه صبح داخل اتاق.
راهنمایی که بودیم در مدارس شیر توزیع میکردند. از این شیرهای لیوانی شَما که روی آن نوشته بود:
آفرین بر شَما، صدآفرین بر شُما!
از همانهایی که هیچکس نمیخوردشان. بعضی از خانه شیر میآوردند و شیر مدرسه را نمیخوردند و عدهای هم که اصلاً با شیر میانهای نداشتند و در این بین تعدادی بودیم که شیرهایمان را میخوردیم. این شد که شیرها را میچیدند وسط راهرو تا هر کس هر چند تا که میخواهد بردارد. مامان سپرده بود که بیشتر از دو تا نخورم که مریض خواهم شد. من هم معمولاً هر زنگ تفریح یکی میخوردم. با این حال هر روز شیرها اضافه میآمدند. یکی از معلمهایمان هر روز یک صندوق شیر را میگذاشت صندوق ماشین و میبرد خانه و ماست درست میکرد. من هم دوست داشتم این کار را انجام بدهم اما از بچهها خجالت میکشیدم چون حتی معلممان را هم مسخره میکردند.
هر طور شده ماجراجویی را شروع کردم. چون ماشین نداشتم نمیشد شیرها را با صندوق به خانه ببرم. همین شد که از یک مشمای بزرگ از خانه برداشتم و فردای آن روز با تعداد زیادی شیر به خانه برگشتم. مامان که شیرها را دید با تعجب نگاهم کرد:
اینها تاریخشون زود میگذره! میخواهی چی کار کنی باهاشون؟
میخواهم ماست بزنم!
بلدی مگه؟
ولی تو بلدی! یادمه قبلاً درست میکردی! کمکم میکنی دیگه؟!
همین شد که من در آن روزها ماست که هیچ، پنیر هم درست کردم.
آن موقع هیچ وقت سعی نکردم کره و خامه درست کنم چون مامان بلد نبود. هر چند احتمالاً به دلیل کمی چربی درست کردن کره و خامه با نتیجهٔ خوبی همراه نمیشد ولی اگر به عقب برگردم حتماً آنها را هم امتحان میکنم.
خلاصه که ماست و پنیر میساختم و کلی کیف میکردم. یک مرتبه هم یکی از شیرها سوراخ شد و صندلی اتوبوس را خراب کرد و ماجرایی شد که نگو و نپرس ولی با این حال لذت درست کردن ماست و پنیر برای همیشه در ذهنم ماند.
همان دورهٔ راهنمایی بود که کمی HTML یاد گرفته بودم و به خیال خودم برای خودم سایت درست میکردم. چه کیفی میداد وقتی چند خطی در Notepad مینوشتی و بعد آن را با Internet Explorer باز میکردی و عکسهایت را میدیدی.
حالا نه کسی نان میپزد، نه کسی ماست میزند و نه کسی برای خودش سایت درست میکند!
انگار همه دست به دست هم دادهاند که دلخوشیهای کوچکمان را بگیرند و در عوض منتش را بر سرمان بگذارند که آری؛ ما شبانهروز زحمت میکشیم تا کار شما را راحتتر کنیم. از ماست بندی سر کوچه گرفته تا گوگل در درهٔ سیلیکونی همه از همین شیوه استفاده میکنند.
گوگل بارها و بارها با تعطیل کردن سرویسهایش و یا ایجاد تغییرات حال بسیاری از کاربران را گرفته است. همچنین برای ما ایرانیها نسخههای دیگری هم میپیچد و دسترسی ما را به بسیاری از سرویسهایش محدود میکند. ما هم نه اعتراضی میکنیم و نه اصلاً حق اعتراضی داریم. وابسته شدهایم و باید به هر سازش برقصیم، خودمان را وفق بدهیم و دم نزنیم.
بعلاوه به قول مهدی در عوض یاد گرفتن دانشهای پایه که حقیقتِ دانشاند مدام باید یاد بگیریم که این سرویسدهندهها چگونه کار میکنند. یا مثلاً به جای این که یاد بگیریم چگونه میتوان ماست بهتری زد باید مدام از این فروشگاه به آن فروشگاه برویم بلکه ماستی با طعم بهتر پیدا کنیم. چند مرتبهای از آن بخریم و با بیکیفیت شدنش دوباره به دنبال ماست دیگری بگردیم.
یکی از این سرویسهایی که همه استفاده میکنیم Google Analytics است که در ویکیپدیای فارسی دربارهٔ آن نوشته شده است:
گوگل آنالیتیکس (به انگلیسی: Google Analytics) یک سرویس رایگان طراحی شده توسط گوگل است که آمار بازدید کنندگان یک وب سایت را نشان میدهد. این دستاورد برای بازاریابان و وب مسترها برای واکاوی وب بکار گرفته میشود.
مثل همیشه سالهاست سعی میکنم که از این سرویس و خیلی از سرویسهای دیگر استفاده نکنم. مدت زیادی در عوض گوگل آنالیتیکس از Matomo استفاده کردم. Matomo یک ابزار منبع باز است که میتوانید آن را خودتان هاست کنید و از آن استفاده کنید. یکی از مزیتهای Matomo نسبت به خیلی از سرویسهای دیگر نوشته شدن به زبان php است که استفاده از آن را در هاستهای اشتراکی ممکن میسازد. Matomo واقعاً عالی است ولی ...
مشکل من با Matomo حجم زیاد آن بود. به طوری که بیش از ۱۰۰ مگابایت از هاست ۲۰۰ مگابایتیام را اشغال میکرد. چند وقت پیش که با کمبود فضا مواجه شدم ترجیح دادم در عوض خریدن فضای بیشتر Matomo را پاک کنم. آن را پاک کردم و Open Web Analytics را نصب کردم. این یکی هم درست مثل Matomo یک ابزار منبع باز است که آن را خودتان هاست میکنید. مزیت Open Web Analytics حجم کم آن است که در حدود ۱۲ مگابایت از فضای هاست مرا اشغال میکند. Open Web Analytucs هم همانند Matomo برای اجرا شدن به php و MySQL نیاز دارد که در همهٔ هاستهای ارزان قیمت لینوکسی پیدا میشوند!
مهدی عقیدهٔ دیگری هم دارد که باید هر چیز اضافه را حذف کرد و از ابزارهای کمتر و همچنین سادهتر استفاده کرد! راست هم میگوید. هر چه ابزارهای کمتری دور و برمان باشد راحتتر میتوانیم آنها را یاد بگیریم و از طرفی هم هزینهٔ کمتری پرداخت خواهیم کرد.
من هم تقریباً از هیچ کدام از قابلیتهای تحلیلی این ابزارها استفاده نمیکنم. تنها موردی را که نگاه میکردم تقریبا همان صفحهٔ live بود که بازدیدکنندگان و تکتک صفحههایی که بازدید کرده بودند را نشان میداد. همین شد که تصمیم گرفتم Open Web Analytics را هم بفرستم به همان جایی که پیشتر Google Analytics و Matomo را فرستاده بودم و در عوض از این چند خط php استفاده کنم:
date_default_timezone_set("Asia/Tehran");
$ip = "IP: " . $_SERVER['REMOTE_ADDR'];
$time= "Time: " . date("Y/m/d h:i:sa");
$day= date("Ymd");
$address = $_SERVER['REQUEST_URI'];
$log = 'log/' . $day;
$referer ="\nSource: ";
if ( array_key_exists('HTTP_REFERER', $_SERVER )){
$referer = $referer . $_SERVER['HTTP_REFERER'];
}
$old = '';
if ( file_exists($log)){
$old = file_get_contents($log);
}
$file = fopen($log, 'w+');
fwrite($file,$ip ."\n" . $time . "\n" . $address . $referer . "\n\n" . $old);
fclose($file);
کافی است که این کد در هر صفحه اجرا شود و اطلاعات حداقلی از جملهٔ IP بازدید کننده، ساعت و تاریخ بازدید، صفحهای که بازدید شده و همچنین صفحهای که بازدید کننده از طریق آن به صفحهٔ فعلی هدایت شده است را در یک فایل متنی داخل دایرکتوی log ذخیره کند این یعنی همهٔ چیزی که من فعلاً نیاز دارم.
هرچند تقریباً تمام این اطلاعات را میتوان در لاگ سرور هم پیدا کرد ولی فایده استفاده از این روش این است که بعدتر میتوانم آن را بهتر ساماندهی بکنم. خیلی کارهای خوبی میتوان انجام داد که فعلاً با این تعداد اندک بازدید کننده به آنها نیاز ندارم.
مشکلی وجود دارد و آن این که grav اجازه نمیدهد که کد php را به آن اضافه کنم.
پس مجبور میشوم یک پلاگین بسازم و به کمک آن این کار را انجام بدهم. همان طور که گفتم پلاگین خیلی ساده است و عملاً از همین چند خط کدی که در بالا نوشتم تشکیل شده اما با این حال آن را در گیتهاب منتشر کردم که شاید روزی به درد کسی بخورد.
نوشتم به این بهانه که بگویم دلخوشیهای کوچک را از خودمان نگیریم. پختن نان باشد، زدن ماست و یا نوشتن ۴ خط کد php.
و یا اینکه مثل بچگی روی سرسره به آن بچهٔ دیگر بگویی:
دوست من میشی؟
و بعد که دوست شدی دستش را بگیری و ببری به مامانی نشان بدهی و با ذوق بگویی:
مامان! این دوستمه!
تلخ است اما این روزها دیگر حتی به هم اعتماد هم نمیکنیم...
این هم سه عکس دیگری که هوش مصنوعی برایم ساخت. حیفم آمد که منتشرشان نکنم:
نوشته شده در پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
حرفی؟ سخنی؟
دوست خوبم سلام! پیام شما در این صفحه منتشر نمیشه برای همین اگه دوست داری جواب پیامی که برام مینویسی رو بگیری حواست باشه که ایمیل معتبری وارد کنی. تنها راه ارتباطی من با شما همین ایمیلیه که اینجا وارد میکنی. پیشاپیش ممنونم که نظرت رو میگی.